|
چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:, :: 9:24 بعد از ظهر :: نويسنده : مهران
یادته یه روز بهم گفتی: هروقت خواستی گریه کنی برو زیر بارون که نکنه نامردی اشکاتو ببینه و بهت بخنده، گفتم:اگه بارون نبود چی؟ گفتی:اگه چشمای قشنگ تو بباره آسمون گریش میگیره، گفتم:یه خواهش دارم،وقتی آسمون چشمام خواست بباره تنهام نزار، گفتی:چشم، حالا امروز من دارم گریه میکنم اما آسمون نمیباره،تو هم اون دور دورا ایستادی و بهم میخندی. نظرات شما عزیزان:
![]() |